در من بیا برقصا
با وزن این ترانه
این شعر عاشقانه
این آخرین بهانه
که موسم بهار است
در من بیا برقصا
این فصل، گریهدار است
یک دوست توی زندان
یک دوست روی دار است
یک دوست زیر بار است
از هر طرف فشار است
گوریل روی کار است !
که موسم بهار است !!
.
در من بیا برقصا
تا شعر، شاد باشد
در خانههای مردم
شادی زیاد باشد
با من برقص در خون
با نالههای مجنون
با تودهها و افیون
با سطرهای قانون
با ضربهی درِ ک...ون
با نارگیلِ میمون
با یونجههای قاطر
با گریههای شاعر
که موسم بهار است
در من بیا برقصا
«کشتی شکستگانیم»
بدجور خستگانیم !
از هم گسستگانیم
با من برقص یکسر
در جنگ نابرابر
«آسایش دو گیتی !!
تفسیر این دو حرف است :»
از دشمنان گلوله
از دست دوست، خنجر
که موسم بهار است
در من بیا برقصا
با نغمهی هَزاران
با نالههای یاران
با اشک سوگواران
با خون سربداران !
یعنی به ما چه جنگ است !
باید که شاد باشیم
که زندگی قشنگ است !!
دنیا امیدوار است
هر حرف بد، شعار است
که موسم بهار است
آرام باش جانم
«ای یار مهربانم !
دارم سخن فراوان
با آنکه بی زبانم»
از روزهای تبعید
از روزهای زندان
از روزهای اوّل
از روزهای پایان
باید که شاد باشم
این روزها بهاری ست
روز درختکاری ست
لبخندهای زوری ست
نارنجک و ترقّه
باتوم یا گلوله
یا چارشنبهسوری ست
مامور در کمین است
یا بحث عقل و دین است
یا طول آستین است
یا «سیلی» برادر
که کلّ «هفتسین» است
در من بیا برقصا
تاریخ سرزمینم
چیزی به غیر غم نیست
جز پوچی و عدم نیست
جز اشک متّهم نیست
امّا سکوت کردیم
با اینکه حرف، کم نیست
از من نخواه شادی
من تا ابد همینم !
«میجویمت چنان آب»
در چشمهای بیخواب
در دستهای قصّاب
در شعرهای حافظ
در شعرهای سعدی
ای اسم خارج از وزن :
آزادی ...
از من نخواه شادی
لعنت به سال قبلی
لعنت به سال بعدی
لعنت به روز تعطیل
لعنت به سال تحویل
ای بین هیچ و هرگز
ای تا به صبح در تب
ای از جنون، لبالب
با چشمهای قرمز
با من برقص امشب ...
دکتر سید مهدی موسوی
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
من فقط عشق ،
فقط تو ...
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
![]()
ویرایش توسط Milik : 07-09-2018 در ساعت 05:00 PM
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
مثل گریه به خاطر یک چی؟
وسط خنده داری ِ غم ها
مثل غمگینی خود ارضایی
جلوی چشم گیج آدم ها
مثل می خواهمی که می خواهم
مثل برگشتن ِ من از « هرگز»
در سرم مردن ِ دو تا نقطه
در سرم مردن ِ دو تا قرمز
خیسی ات از لباس زیری که
عشق را ذرّه ذرّه حل کرده
توی تنهایی ِ من از خوابی
که پتوی ترا بغل کرده
لمس ِ دیوارهای نامرئی
درک یک اتفاق پیچیده
گریه ی بچّه ای خیالی که
وسط زن... و مرد خوابیده
حسّ ِ بی اعتمادی مردی
که به من می رسی و مأیوسی
تف شدن توی صورت دنیا
مثل یکجور فحش ناموسی...
سعی می کرد زندگی باشد
زور می زد جدا شود از زن
مثل یک فعل ِ من در آوردی
که خودش را بصرفد از « بودن » !
فعل ِ دیوانه وارِ بی نقطه
فعل مستهجن ِ دو مفعولی!!
زندگی توی نامه ی بی اسم
بین یک مشت حرف معمولی
بین تصویرهای غمگینی
که یکی با کمال بی شرمی......
مگسی که به شیشه می چسبم
مثل رؤیای روشن و گرمی!
مثل شعری که خواستم امّا ...
مثل مردی که در زنی دلسرد .
زندگی / می کند مرا با عشق
زندگی / می کند مرا با درد ..!
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
فراموش ميشوي گوي که هرگز نبودهاي⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
![]()
چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...
در حال حاضر 11 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 11 مهمان ها)