زُلف را کردی پریشان خلق را ،
خان و مان ویرانه کردی عاقبت ...![]()
زُلف را کردی پریشان خلق را ،
خان و مان ویرانه کردی عاقبت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
مو به مو را جای دل ها ساختی ،
مو به دل ها شانه کردی عاقبت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در دهان خلق اَفکَندی مرا ،
فیض را افسانه کردی عاقبت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
گُداخت جان که شود کارِ دل تمام و نشد ،
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
رواست دَر بَر اگر می تَپَد کبوتر دل
که دید در ره خود پیچ و تابِ دام و نشد ...![]()
ویرایش توسط Milik : 06-28-2019 در ساعت 03:29 AM
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
پیام داد که خواهم نشست با رندان ،
بِشد به رِندی و دُردی کشیم نام و نَشد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
به کوی عشق مِنَه بی دلیل راه قدم ،
که من به خویش نِمودم صد اِهتمام و نشد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
فَغان ، فغان که در طَلب گنج نامه ی مقصود ،
شدم خراب ، جهانی ز غم تمام نشد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
دَریغ و درد که در جستجوی گنجِ حضور ،
بَسی شدم به گدایی بر کِرام و نشد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر ،
در آن هَوس که شَود آن نِگار رام ، نشد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 15 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 15 مهمان ها)