واران وارانَه ، واران تَرَم کَرد ،
سوزِه ی چو خُمار عَزیزَکَم ،
لَه دین دَرَم کَرد ...![]()
واران وارانَه ، واران تَرَم کَرد ،
سوزِه ی چو خُمار عَزیزَکَم ،
لَه دین دَرَم کَرد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
شَرطو لَه داخِت عَزیزَکَم ،
هرگِز نَخَنِم ،
بَرگی آزیَیتی لَه وَر نَکَنِم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
شیرین شیرینِ ،
شیرین شَمامَه
ساتی نِینِمِت عَزیزَکَم ،
عُمرِم تَمامَه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
مُژده ای دل که دِگَر بادِ صبا باز آمَد ،
هُدهُد خوش خَبر از طَرف صبا باز آمد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بَرکِش ای مُرغِ سَحر نَغمه ی داوودی باز ،
که سُلیمان گُل از طَرفِ صبا باز آمد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
لاله بویِ مِی نوشین بِشَنید از دَمِ صٌبح ،
داغِ دِل بود و به اُمیدِ دَوا باز آمد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
عارِفی کو کِه کُنَد فَهم زبانِ سوسَن ،
تا بِپُرسَد که چَرا رَفت و چرا باز آمد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بُتی دارم کِه گِردِ گُل زِ سُنبُل سایه بان دارد ،
بَهارِ عارِضَش خَطی به خونِ ارغَوان دارد
ژ چَشمَش جان نَشایَد بُرد که از هَر سو که می بینَم ،
کَمین از گوشه ای کَرده سَت و تیری در کَمان دارَد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
خدا را دادِ مَن بِستان از او ای شَحنه ی مَجلِس ،
که مِی با دیگران خورده سَت و با من سَر گِران دارد
چو اُفتاده سَت دَر این رَه که هَر سُلطانِ مَعنی را ،
در این دَرگاه می بینَم که سَر بر آستان دارَند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
چو عاشق می شُدم گُفتَم که بُردَم گوهَرِ مَقصود ،
نَدانِستَم که این دریا چه موجِ خون فِشان دارَد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 9 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 9 مهمان ها)