ما را به جُز خیالَت ،
فِکری دِگر نباشَد
در هیچ سَر خیالی ،
زین خوبتَر نَباشَد
کِی شَبرُوان کویَت ،
آرَند رَه به سویَت
عَکسی زَ شَمعِ رویَت ،
تا راهبَر نَباشَد
ما با خیالِ رویَت ،
مَنزِل در آبِ دیده
کَردیم تا کَسی را ،
بَر ما گُذَر نَباشد
در کویِ عِشق جان را ،
باشَد خَطر ،
اگَر چه ،
جایی که عشق باشد ،
آنجا خَطَر نَباشَد ...