صُب يكي از همكاراي سابقم زنگ زد و بعد از چاق سلامتي و غيره گفت كه برادرش منو خيلي دوس داره و عكس بكگراند كامپيوترش عكس منه(اون عكسه كه موهام بلنده!) گفت كه برادرش شعر مي نويسه و دوست داره پيشرفت كنه.
ازم آدرس جلسات و انجمناي شعرو پرسيد، منم گفتم كه مثل ريگ جلسه ريخته توي تهران، فقط كافيه از هر كوچه يا خيابوني رد مي شه، درِ يكي از خونه ها رو بزنه و بره تو، دو سه روزه هم پيشرفت مي كنه.
گفت: ساكن كرجه، گفتم: بهتر! اونجا خيلي زودتر پيشرفت مي كنه، گفت: قصد برادرم كسب درآمده. گفتم: حتما پيشرفت مي كنه.
خودمو مثال زد. گفت: مي خواد مثل شما كسب در آمد كنه. گفتم: مثل من كه نمي تونه اما حتما پيشرفت مي كنه..
اولين بار شعرم تو يه هفته نامه محلي چاپ شد، چارده پونزده سالَم بود. يادمه همون روزا يكي از فاميلا اومد خونه مون، اون دو لاخ كاغذو بردم دادم دستش كه فلاني ببين! شعرم چاپ شده.
البته خاطرنشان كردم كه شعرمو با كلي غلط چاپ كرده ن. گفت: حتماً شعرت اشتباه بوده، برات اصلاحش كردن! اما حتما پيشرفت مي كني..
دوست پدرم كه از قضا اسمش"آقا حافظ"ه، بهم مي گفت اگه پيشرفت كني و شعراتو بِدي اكبر آقا، نيم كيلو سبزي به ات مي ده؟ گفتم: من مي خوام پيشرفت كنم..
يه گوني رفيق سلبريتي دارم كه تا سر صحبت باز مي شه، مي گن: حسين! پيشرفت كن! پيشرفت كن!
دو سه روز ديگه زنگ مي زنم به همكار سابقم و مي گم از برادرش بپرسه چجوري مي شه پيشرفت كرد؟ چجوري مي شه كسب در آمد كرد؟ چجوري مي شه شعر غلط ننوشت؟ چجوري مي شه نيم كيلو سبزي خريد؟
بهش مي گم عكس برادرشو گذاشته م بكگراند كامپيوترم، همون عكسه كه موهاش بلنده...
telegram.me/hossein_safa59
![]()
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
مطرب از گفته ی حافظ غزلی نغز بخوان
تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرورُ تو چشمات شکستم
سر از کار چشمات کسی در نیاورد
که هر کی تو رو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرورُ تو چشمات شکستم
![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 23 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 23 مهمان ها)