-
ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﻓﺮﺩﺍ ﻋﻤﻞ ﻗﻠﺐ ﺩﺍﺭﻡ؟
پﺴﺮ : ﺁﺭﻩ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ
ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ؟
پﺴﺮ ﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ پنﺠﺮﻩ ﺍﻃﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺷﮑﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺵ
ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﭽﮑﺪ ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻨﺪ
پﺴﺮ: ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ ﻋﺸﻘﻢ
ﺩﺧﺘﺮ: ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
پﺴﺮ: ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﻋﺰﯾﺰﻡ
...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﺳﺨﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﯼ
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ
ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﺎﻡ پﺴﺮ ﺭﺍ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﯾﺎﯼ ﺍﻭ ﺷﺪ
پﺮﺳﺘﺎﺭ : ﺁﺭﻭﻭﻡ ﺑﺎﺵ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﯽ
ﺩﺧﺘﺮ : ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ
پﺮﺳﺘﺎﺭ: ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﻧﮓ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺨﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﮐﯽ ﻗﻠﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ؟
ﺩﺧﺘﺮ: ﺑﯽ ﺩﺭﻧﮓ ﯾﺎﺩ پﺴﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻧﺶ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ: ﺁﺧﻪ ﭼﺮﺍ؟؟؟؟؟؟ ﭼﺮﺍ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺴﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺍﻣﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ
پﺮﺳﺘﺎﺭ: ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺑﺎ !
ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺸﺎﺷﻪ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺂﺩ !!!!!!!! ((:
-
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
-
×× داستـــــــان آموزنـــده ××
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده ، شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین ، تمام روز او را زیر نظر گرفت !
متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یک دزد راه می رود ، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ می کند ، آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض کند ، نزد قاضی برود و شکایت کند . . .
عــــــــــاما همین که وارد خانه شد ، تبرش را پیدا کرد ، زنش آن را جابه جا کرده بود !
مـــــــــــرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود ، حرف می زند ، و رفتار می کند . . .
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم و نباید زود قضاوت کنیم . . . !
ولـــــــی داستان همینجــا تمام نشـــد ... مــرد به خــانه بازگشت و زنـــش که باعث چنین کاری شده بود را گــرفت و به 19 روشــــــــه ســــامورایی و یاکوزایی بکــــــرد و بعد با همان تبــر زن را به 23 قسمت نا مســاوی تقسیم کرد و در سرتاسر شهـــر پخــش کرد ....
الانم مـــرد داستان مـــا یک زنه 18 ساله گرفته و به خوبی و خوشی زندگی میکند
-
روزی مردی عقربی را دید که درون اب دست و پا میزند،
او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد اما عقرب انگشت او را نیش زد.
مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از اب بیرون بیاورد،
اما عقرب بار دیگر او را نیش زد.
رهگذری او را دید و پرسید: برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟
مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم
رهگذر گفت : آنقدر عشق بورز تا ننت گائیده شه! کسکش نفهم
-
اون چه فیلمیه که معمولا 2 تا شخصیت داره؟؟؟؟؟؟؟
ومعمولا لختن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هیچ گفتگوئی بینشون ردو بدل نمیشه و فقط جیغ و داد میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و همه ی ما از دیدنش لذت میبریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
..
.
آفرین خودشه **** !!!!!!!!
چیه فک کردی تام و جریه ؟؟؟؟
نه عزیزم ما اینجا از این ** کلک بازی ها نداریم(sm128)(sm128)
-
آهای آقا پسری که پارک دوبل خانومارو مسخره میکنین
آره باشمام
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
توپ شوت کردنشون رو دیدین؟
ته خندس!!!
اونم مسخره کنین(^_^)
-
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
-
لره زنگ ميزنه قم ميگه آقالطفا...
يه امام جمعه براي ما بفرستين...
ميگن : يکي فرستاديم.....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
لره ميگه : اونو کشتيم باهاش امام زاده ساختيم..
يکي ديگه بفرستين........
-
آبادانيه اسکناس تقلبي چاب ميکنه
زود لو ميره....
توپاسگاه پليس بهش ميگه!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
آخه پدر سگ امام خميني کجا عينک ريبين داشت؟؟؟؟
-
زنه سرقبر شوهرش با گريه ميگفت:
.
.
.
.
بچه هات کفش ندارن ...
کيف ندارن...!!!
.
.
.
شوهره مياد بخوابش يه فش درست حسابي بهش ميده ميگه!!!!!!!
.
.
.
. من مردم يا رفتم دبي ....