منم و رویایی که رنگش رفته و پژمرده
منم و قلبی که ترک خورده
منم و دلشوره و بیتابی
یه نفر آرامشم رو برده
یه نفر که نیست و نبودش خیلی واسم من درد
قفسم تنگه نفسم سرده
به همین بغضی که خفم کرده میدونستم که برنمیگرده (sm50)
نمایش نسخه قابل چاپ
منم و رویایی که رنگش رفته و پژمرده
منم و قلبی که ترک خورده
منم و دلشوره و بیتابی
یه نفر آرامشم رو برده
یه نفر که نیست و نبودش خیلی واسم من درد
قفسم تنگه نفسم سرده
به همین بغضی که خفم کرده میدونستم که برنمیگرده (sm50)
من تکذیب میکنم(sm2)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Ms-dj [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
منم (sm2)نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
اگر میدانستید که یک محکوم به مرگ هنگام مجازات تا چه حد آرزوی بازگشت به زندگی را دارد ُآنگاه قدر روزهایی را که با غم سپری میکنید ، می دانستید.
ابن سینا
خیلی خیلی مبارکش باشه(sm10)نقل قول:
نوشته اصلی توسط pirana [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
به پيرزنه ميگن : س ك س بيشتر دوست دارى يا ته ديگ؟ميگه : خفه شو بيشعور بي تربيت...شما شرم و حيا نداريد؟؟! آخه من دندون دارم ته ديگ بخورم؟
و اما يه روز يه شيرازيه...
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ خاكسپاري حافظ: ﺩﺭ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺭ
ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ، به ﻓﺘﻮﺍﯼ آخوند ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﺎﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ در اين ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ .
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺮﻣﯿﺨﯿﺰﻧﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮﯼ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ...
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .
ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ :
ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ ..
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ ﻣﯽ ﺍﻓﮑﻨﻨﺪ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ " ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ " ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ مي شود
يه مشهديه كه باباش قاري قران بود به خاطر صداي خوبش قرائت قران پيش پدرش ياد گرفت؛ تو دوره ي نوجواني تعليم آواز رو شروع كرد ..بعدها سنتور ياد گرفت و درجه ي ممتاز خوشنويسي رو كسب كرد؛ اما موسيقي و آواز براي او دنياي اصلي هنرش ماند. به احترام پدر مؤمنش، كار موسيقي را با نام "سياوش بيدگاني" دنبال مي كرد تا آنكه پدرش به او اجازه ي استفاده از نام واقعي اش را داد.
اجرای زندهٔ دستگاه موسيقي ايراني "راست پنجگاه" در سال ۱۳۵۴ در جشن هنر شیراز، توسط او بسیار مورد استقبال واقع شد؛ در... آن زمان این دستگاه موسيقي درحال فراموش شدن بود.
تبديل شد به پرآوازهترین هنرمند موسیقی اصیل ایرانی، یکی از مهمترین هنرمندان موسیقی جهان، یکی از ۵۰ صدای برتر جهان. سرانجام آن روزي كه بغض-گرفته اعلام كرد: "صداي من، صداي خس و خاشاكه..و هميشه هم صداي خس و خاشاك مي مونه.." يك شبه شد سلطان صاحبقران دل ملت ايران...نامش "استاد محمد رضا شجريان" است ، و ربناي سحرش، جادوي عشق هر صبحگاه..چي ديندار و چه بي دين..
هميشه نفر جلوييت تو پمپ بنزين، تنبل ترين و دست پا چلفتي ترين آدميه كه ديدين ..
قبول دارين يا نه ؟!
گروه هاي وايبري در ايران:
كاظم: سلام..خوبين ..؟
كاظم: كسي نيست..؟
كاظم: مثل اينكه كسي نيست..من برم بخوابم..باي ...
-- ٣دقيقه بعد
نازنين: س..
علي: سلام به روي ماهت..
مصطفي: سلام نازي جوون..
قاسم: به به..سلام نازنين خانوم خوبين؟
هومن: سلام نازنين عزيز..
عليرضا: سلام نازنينم..خوبي عزيز دل ؟
نازنين: من همون كاظمم...خخخخخخخخ