جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم ،
خونِ دلم چه ریزی چون دل دِگَر ندارم ... (sm50)
نمایش نسخه قابل چاپ
جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم ،
خونِ دلم چه ریزی چون دل دِگَر ندارم ... (sm50)
در زاری و نزاری چون زیر سنگ زارم ،
زاری مرا تمام است چون زور و زَر ندارم ... (sm50)
گَر پرده های عالم در پیشِ چشم داری ،
گر چشم دارم آخر چشم از تو بَر ندارم ... (sm50)
در پیشِ بارگاهَت از دور بازماندم ،
کَز بیم دور باشد روی گُذر ندارم ... (sm50)
روزی گَرَم بِخوانی از بَس که شاد گَردم ،
گَر رَه بُوَد بر آتش بیمِ خطر ندارم ... (sm50)
عالم پُر است از تو ، غایب منم زِ غِفلت ،
تو حاضری ولیکن من آن نَظر ندارم ... (sm50)
نه نه تو شمعِ جانی پروانه ی توام من ،
زان با تو پَر زَنم من کَز تو خبر ندارم ... (sm50)
خَبرت خرابتر کرد جَراحت جُدایی ،
چو خیالِ آب روشن که به تِشنگان نَمایی ... (sm50)
تو چه اَرمغانی آری که به دوستان فِرِستی ،
چه از این بِه ارمغانی که تو خویشتن نَمایی ... (sm50)
بِشُدی و دل بِبُردی و به دست غم سَپُردی ،
شب و روز در خیالی و نَدانمت کجایی ... (sm50)