سلام دوستان عزیز بارانی
دوست دارم تو این تاپیک شعرها و متن های ناب بزارید تا روح و روانمون آرامش داشته باشه
بهترین شعر و متن ها رو بنویسید برامون
(sm127)(sm127)(sm127)(sm127)(sm127)(sm127)
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان عزیز بارانی
دوست دارم تو این تاپیک شعرها و متن های ناب بزارید تا روح و روانمون آرامش داشته باشه
بهترین شعر و متن ها رو بنویسید برامون
(sm127)(sm127)(sm127)(sm127)(sm127)(sm127)
باران صبح ،
نم نم می بارد،
و تو را به یاد می آورد،
که نم نم باریدی،
و ویران کردی،
خانه کهنه را...
بگذار بگویم
بغض که میکنی
گریه ام میگیرد
خنده ات که بگیرد
حالم ازهمیشه بهتر است...
میبینی زندگی ام را؟
به دلت بند است بند دلم !
ما را سر باغ و بوستان نیست!
هرجا که تویی تفرج آن جاست ...
حضرت سعدی
برای رسیدن به جایی که تا به حال نرسیده ایم، باید از راهی برویم که تا بحال نرفته ایم.
ماهاتما گاندی
گمان می کنم هر آدمی
باید پشت پنجره ی اتاقش
یک گلدان گل شمعدانی داشته باشد
که هر بار گلهایش خشک می شود و دوباره گل می دهد
یادش بیفتد که روزهای غم هم به پایان می رسند!
بویِ شور انگیزِ باراڹ می دهي
با نگاهت بر دلم جان مي دهي
بسڪہ خوب ومھربان وصادقي
بر دلم عشقي فراوان می دهي
خواهشاً با قلبِ تنھــایم بمان
چون فقط...
چون فقط تو بویِ انسان میدهي
بعد از تو
دیواری به دورِ خود کشیده ام
که مبادا
نگاهی
صدایی
بوی عطری
دوباره مرا به اشتباه تو دُچار کند!
هرچه کنم نمی شـود...، تا بروی تو از دلم
از تو فرار می کنم ...، باز تویی مقابلم[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
آب شوم، تو جوی من،جـوی شوم، تو آبِ من
حل کنم اَر مسـایلی...، باز تویی مسایلم
چنان دل بسته ام کردی
که با چشم خودم دیدم
خودم میرفتم اما
سایه ام با من نمی آمد!
من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم
هدف من مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام!
گر بنا باشد ...
دلم را جز تو ، آبادش کند ...
...
این ...
دل ...
ویران ...
همان ویران بماند ...
بهتر است ...!!
همیشه مهربان خواهم ماند
حتی اگر کسی قدر مهربانیم را نداند
من خدایی دارم که به جای همه برایم جبران میکند ….
تو نیستی که ببینی ،
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاریست ،
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست ،
چگونه جای تو در زندگی سبز است...
تو را گم می كنم هر روزُ و پیـدا می كنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می كنم هر شب
مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب
كجا دنبال مفهومی برای عشق می گـردی؟
كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب ...
داشتن هزاران دوست در زندگی خوبه …
اما … !
پیدا کردن دوستی که در هزاران مشکل بتواند کنار تو باشد ” معجزه ” است …
مثل ساحل آرام باش خواهی دید که دیگران
مثل دریا بی قرارت می شوند …
واسه تو
مثلِ من
شاید
توی دنیا
فراوونه
ولی
هیچکی
شبیهِ من
مگه
قدرِت رو
میدونه ؟
اشتباه نکن
نه زیبایی تو
نه محبوبیت تو
مرا مجذوب خود نکرد
تنها،
آن هنگام که
روح زخمی مرا بوسیدی ، من عاشقت شدم....
خواب هایم بوی تن تو را می دهد!
نکند
آن دورتر ها
نیمه شب
در آغوشم میگیری؟!
می دانم
آخر یک روز
خسته می شود از نیامدنش
شوخی که نیست
مگر آدم چقدر می تواند نیاید
تُ از کجا شروع شدی در قلب من...
که هیچ وقت تمام نمی شویی....!
هرگز به خاطر از دست دادن
چیزی در زندگی غمگین نباش
چرا که وقتی برگی از درخت می افتد
برگی جدید آماده جایگزین شدن خواهد بود
گیجم مثلِ اسفند
که معشوقه ی زمستان است؛
اما همه میخواهند
دستش را
در دست بهار بگذارند...
فرشته رضایی
روزهای با تو بودن گذشت و رفت
هر چه بینمان بود تمام شد و رفت
عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش
اما
هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!
تو با قلب ویرانه ی من چه کردی ؟
ببین عشق دیوانه ی من چه کردی؟!
در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با حال پروانه ی من چه کردی ؟!
ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمار است میخانه ی من چه کردی؟!
مگر لایق تکیه دادن نبودم ؟
تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده با خانه ی من چه کردی ؟!
جهان من از گریه ات خیس باران
تو با سقف کاشانه ی من چه کردی؟!
گر چه مستيم و خرابيم چو شب هاي دگر
باز کن ساقي مجلس سر ميناي دگر
امشبي را که در آنيم غنيمت شمريم
شايد اي جان نرسيديم به فرداي دگر
مست مستم مشکن قدر خود اي پنجه غم
من به ميخانه ام امشب تو برو جاي دگر
چه به ميخانه چه محراب حرامم باشد
گر بجز عشق توام هست تمناي دگر
(sm127)
سعی کن آنقدر کامل باشی
که بزرگترین تنبیه تو
برای دیگران
گرفتن خودت از آنها باشد!
میخوام برم یجای دور
از تاریکی به سوی نور
میخوام فراموشت کنم
حتی اگه نشد به زور
شبی که آواز نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی
من همه جا... پی تو گشته ام
از مَه و مِه... نشان گرفته ام
بوی تو را زگل شنیده ام
دامن گل از آن گرفته ام
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی
دل من، سرگشته ی تو
نفسم آغشته ی تو
به باغ رویا ها، چو گلت گو یم
بر آب و آیینه، چو مهت جویم
در این شب یلدا ز پی ات کویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
مه و ستاره درد من می دانند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شد
میان اشک من چو گل وا شد
هوشنگ ابتهاج
دلبر بسیار و دل نگه دار کم است
دلدار کم و چه کم که بسیار کم است
گویند بعالم تو چرا بی یاری
یاران چکنم یار وفادار کم است
مرغ دل در قفس سینه من می نالد
بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب
زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است
بیم آنست که از پرده فتد راز امشب
شهریار
مرا سکوت مخوان
من ترانه ای غمگین بودم
بردهان پرنده ای که خواندن نمیدانست!
عرفان پاکزاد
(sm50)
(sm127)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Milad_KurdishBoy [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
يه متن ميذارم اگه مرتبط نبود بگيد پاك كنم.(sm10)
رو هر بندش 1 دقیقه فکر کن
1. می دونی چرا شیشه ی جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.
2. دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه
3. تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت
4. دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری.
5. اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این اخر خطه ، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان
6. وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره...!!!
روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند !
روز و شب دارد ...
روشنی دارد ...
تاریکی دارد ...
کم دارد ...
بیش دارد ...
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده ،
تمام میشود ، بهار میآید ...
محمود دولت آبادی
من روی گازم، مثل سوپی سرد از دیشب
در تختخوابت هستم و میسوزمت در تب
من در پذیرایی، اتاقِ خواب، حمّامت
در شعرهای بی مجوز، بی سرانجامت
من، روح سرگردان توی خانهات شاید
میبینمت در انتظاری و نمیآید
میبینمت در حسرت آن ارتباطی که..
میبینمت در مه، در این تصویر ماتی که..
میبینیام؟ حس میکنی اصلا حضورم را؟
این نانوشته نامههای راه دورم را -
تنها بخوان، من فرق دارم با من قبلی
این دوست تازه کجا و دشمن قبلی
قبل از تو من مغرور بودم، سخت بودم، حیف..
در عمق دنیای خودم خوشبخت بودم، حیف..
من شعر بودم، درد بودم، زن نبودم، مرد
آن زن که با تو بود، اصلا من نبودم مرد
بعد از تو من هی زن شدم، هی درد میخوردم
هی عاشقت بودم و از این عشق میمردم
من خنجرت را دیدم و از پشت میماندم
انگشتهایم میشکست و مشت میماندم
"من" روبهرویت بودم و "او" پشت خطت بود
"تو" مشترک بودی و "من" غرق حسادت بود
روی لباست تار موهای زیادی هست
بین "من" و "تو" حرف "او"های زیادی هست
حالا اگر چه دیر، میفهمم پشیمانی
من بر نمیگردم، خودت هم خوب میدانی
من هستم و میبینی و میخوانیام هر شب
من، شهوتی ویران که میسوزانمت در تب
تو نیستی و بی تو من سیگاری و مستم
من با تو زن بودم ولی بی تو خودم هستم
پنداشتم
دوست داشتنت
يك جوش سطحی است
كه بر پوستم پيدا شده!
مي توانم آن را با آب يا الكل درمان كنم
مي توانم آمدنش را
با اختلاف هوا به اقليم ها توجيه كنم
و دليلش را با عوض شدن فصل ها بگذارم !
آن چنان بودم
كه اگر از من می پرسيدند، می گفتم:
اضطراب هايی روحي است...
گرما زدگي است...
اصلا يك زخم كوچك است روی صورتم
كه زود خوب می شود!
پنداشتم
دوست داشتنت
رودخانه ی باريكی است
كه می آيد
مراتع را زنده می كند...
و مزرعه ها را سيراب می كند...
اما
ناگهان ديدم آمد...
تمام زمين مرا فرا گرفت...
تمام روستاها را غرق كرد...
تمام دشت ها را ويران...
و تخت خوابم را
و ديوارهای خانه ام را
با خود كشيد و برد...
و بعد مرا
در سرزمين عجايب تنها گذاشت!
گاهی حسودیم میشود به باران به برف و بوران به هوای سرد و یخبندان
میدانی چرا؟
چون مهم هستند،مهم هستند برای ادم ها
اگر هوا سرد شود برایشان مهم است لباس گرم بپوشند تا سرما نخورند
اگر باران ببارد برایشان مهم است چتری بردارند تا خیس نشوند
اگر برف و بوران شود برایشان مهم است که در این یخبندان به زمین نخورند
اما دل من چه؟
برایشان مهم است که غمگین باشد،گریان باشد
اما میدانی به چی دلخوشم ؟
به شباهتی که میان این دو وجود دارد
همان طور که بارش برف و باران خیلی ها را خوشحال کرده
جاری شدن اشک های من هم خیلی ها را خوشحال کرده.....