امشب جون یه پیرزنو نجات دادم![]()
منم صفارو خیلی دوس دارم ..
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
Stressed To Kill ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
آخر شب خیابون خلوت ، دیدم یه پیرزنه چادری چاغ داره داد میزنه و تا من رسیدم پیرمرده با چزخ چینیش فرار کرد. رفتم گفتم چی شده . گفت برو بگیرش . گفت حاج خانم رفتش دیگه و بگین چی شده . گفت ننه ببخشین رک میگم این پیرمرده خرفت اومد جلومو گرفت و شلوارشو کشید پایبن و به من پیشنهاد بی شرمانه داد ، منم والا داشتم از دعا ابو حمزه میومدم اصلا کاری به پیرمرده نداشتم یهد جلوم سبز شد. گفتم طوری نیس حاج خانم نگران نباشید بخیر گذشت فرار کرد رفتش دیگه
![]()
در حال حاضر 21 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 21 مهمان ها)