چارمضراب [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
سیاوش قمیشی - دلتنگی![]()
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
روشن شده چراغ ِ حیاط ِ بدون ِ در
آواز/ داده اند به دنیا خروس ها
از لنگشان هوا شده در فیس بوک تر!!
تا جیغ می زنند سر ِ ما عروس ها
تاریکی است و هیچ کسی هیچ چی ندید
مانده ست روی گردنشان جای بوس ها
یک روز می کِـشند مرا تا ته ِ جنون
یک روز می کـُشند مرا این دیوث ها
خشکیده است چشم و لب و شعرهایمان
کاری که آفتاب تو!! با نهر می کند
دستی که دست من وسط ِ دست هاش بود
دارد به زور در دهنم زهر می کند
از گربه که یواشکی ِ ماستمالی است
تا سگ که شاش در وسط ِ شهر می کند
می گوزد از دهان -مثلا شعر گفته است!-
امروز هر که از ننه اش قهر می کند!!
«ما عاشقان دین و دل از دست داده ایم»
ننگ است سهم ما و تو را نام، نوش جان!
تریاکتان به راه در این ماه ِ راه راه!
در دست هایتان کپل خام نوش جان
با ماه ها معاشقه کردن دو دُور و نیم!!
آه ای پلنگ رفته سر بام! نوش جان
برگشته است شاعر ملّی و میهنی!
با زیپ وا شده... صله و شام نوش جان!!
این هجو نیست! قصّه ی نسلی ست که نبود
خودکار من برای تو حالی به حالی است
باید که دستشویی ِ تاریخ، پُر شود
وقتی کتابخانه ی اسطبل، خالی است!
از درد شهر مُردم و مُردیده تر شدم
محکم ترین ِ واکنشش، بی خیالی است
از شعر تا شعور در این آش ِ شور ِ زور!
استاد، شغل اصلی ِ شان خایه مالی است
باید فرار کرد به خانه که خانه نیست
از بچّه ای سوال شده: چند سالت است؟!
این راه راست کرده ی ما مقصدش کجاست؟
باز این چه شورش است عزیزم؟! چه حالت است؟!
از دایی ات بپرس که امشب زن ِ عموست!
از عمّه ات بپرس اگر پیش خاله ت است!!
باید که رید در همه اش با مخلّفات!
شهری که فرق مرد و زنش، ریش و آلت است
خوابم نمی برد سر ِ این سنگ لعنتی
از بالشی که شاهد ِ خون گریه هام بود
هر سوخته ذغال سر ِ منقلی شد و
هر پخته ای که دیدم و دیدیم خام بود
در گوش شهر، روضه ی بز خواندم از سکوت
که آرمان ِ اصلی ِ شان انتقام بود!
تنها نشستم و به خودم زل زدم فقط
هر چیز خوب بود یقینا حرام بود!
خون بود توی شعر که می خواند از جنون
با اینکه کار ِ دوختن لب ادامه داشت
پاشویه می شوم وسط اشک یا شراب
که قرص خورده بودم و این تب ادامه داشت
خارج نشد به زور من از شهر و مردمش
بادی که توی مقعد و غبغب ادامه داشت
روشن شدند کلّ چراغان و هر خروس
هی خواند و خواند و خواند... ولی شب ادامه داشت
گفتند یار و پشت تو هستیم تا ابد
مقصودشان معامله ی قوم لوط بود!
در انتظار مرگ به خورشید خیره شد
پروانه ای که داخل تارعنکبوت بود
از خودکشی بلبل این باغ واضح است
آواز سوت بود که آواز سوت بود
شب بود و تا سحر همه از تیغ رد شدند
تنها جواب واقعی ما سکوت بود...
"دکتر سید مهدی موسوی"
![]()
!?Who Cares؟!
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)