ریخت از چشم شاخه ها خون دل زمین چو برگ
از همه سو روان شده اشک خزان ببین چو برگ ...![]()
ریخت از چشم شاخه ها خون دل زمین چو برگ
از همه سو روان شده اشک خزان ببین چو برگ ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
ریخته بر زمین سرد این همه برگ سرخ و زرد
آه بهار آرزو بر سر ما گذر نکرد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
اینو نزدیک 2 ساله دارم تا الان فکر کنم 3-4 روز موقع مسافرت خاموش بوده. راضیم ازش.
توشه ای از بهاران ندارم
یادگاری ز یاران ندارم ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
گرد خاموشی و خستگی
روی قلبم نشسته ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
همچو خزان خموش و زرد
در ره تو تو نشسته ام ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 10 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 10 مهمان ها)