هفت مرداد تيتراژ لامپ صد
شايد 14 مرداد اين بود زندگي
شايد شهريور پاروي بي قايق
هفت مرداد تيتراژ لامپ صد
شايد 14 مرداد اين بود زندگي
شايد شهريور پاروي بي قايق
یاد این بخش از شعر فوق العاده "درد" اثر به یاد موندنی قیصر میفتم:
دردهای من نهفتنی
دردهای من نگفتنی
دردهای من
اگرچه مثل درد مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است...
من گنجشك نيستم،مصطفي مستور
این چنتا جمله همیشه داغونم میکنه ، مثل این می مونه که یکی از ترس های بزرگ زندگیمو یکی دیگه بیاره رو ورق
خوب می دانم که گریه های بزرگی در انتظارم است.
وقتی مادرم بمیرد من سخت گریه خواهم کرد. این را از همین حالا میدانم. یعنی سالهاست که می دانم. از یاد آوری اش به وحشت میافتم اما هیچ روزی را بدون فکر کردن به آن نگذرانده ام.
گریه خواهم کرد. به شدت. شانه های من از گریه بر گور او خواهند لرزید و من فکر خواهم کرد که دنیا به آخرین نقطه اش رسیده است.
نرسیده است
هیچ مرگی دنیا را به آخرین نقطه اش نخواهد رساند. ما را اما شاید برساند.
"ما را اما شاید برساند"
رگباری داره بن میکنه آیپیمو امروز
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)