من با تو صادق بودم
تو با من جعفر...
من با تو صادق بودم
تو با من جعفر...
در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای
سوختم زین آشنایان ای خوشا بیگانه ای![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
من ترک عشق و شاهد و ساغر نمیکنم
صدبار توبه کردم و دیگر نمیکنم![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
هرگز نمیشود ز سر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمیکنم![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
تا كي غم آن خورم كه دارم يا نه
وين عمر به خوش دلي گذارم يا نه
پر كن قدح باده كه معلومم نيست
كاين دم كه فرو برم، برآرم يا نه!
حكيم عمر خيام
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)