توی فرار توی امیرآباد
با آن دو چشم خیس تصادف کرد
یک سال بعد، خون دهانش را
با غیظ توی صورت شب تف کرد
یک سال قبل، رو به کجا می رفت
که ناگهان قطار توقف کرد
توی فرار توی بهارستان
از روبرو و پشت سرش مسدود
و بعد، تیر در وسط خرداد
زن رفت تا که گم بشود در دود
یک سال بعد، داخل یک برگه
زن اعتراف کرد که عاشق بود
توی فرار قبل پل حافظ
زن گریه های قایمکی دارد
یک سال قبل، جشن عروسی داشت
مردی که خنده ی الکی دارد
یک سال بعد، مرد فقط با زن
کابوس های مشترکی دارد
توی فرار مانده به آزادی
سیگار و سرفه بود و تنی خونی
زن ایستاد رو به مسلسل ها
سیگار و سرفه بود و تنی خونی
مردی دوید سمت زن و... افتاد
سیگار و سرفه بود و تنی خونی
توی فرار داخل ترمینال
ماییم و گریه و چمدان در دست
باید که رفت بی هدف و مقصد
باید به یاد و خاطره ها پیوست
دست مرا گرفته ای و سردی
می لرزی و هوا چقدر گرم است!
من شاهد شبی ابدی بودم
بر باد رفتن وطنی در باد
یا گریه ی زنی وسط زندان
یا ناله های سوختنی در باد
مانده ست از تمامی رویاهام
یک دستبند سبز و زنی در باد
سید مهدی موسوی