یک وقتهایی ،
بعضی شباهت ها ،
آدم را نصف جان میکنند...
مثلا صدایی که شبیه صدایش باشد..
خنده ای که شبیه خنده هایش...
و امان از چشم هایی که شبیه چشم هایش باشند...!
کاش بفهمید حرفی که میزنید برای شما یک حرف است و تمام...
اما یک نفر تمام میشود پای حرفتان...
یک نفر تمامش میشود درد
میشود رنج
میشود بغض....
و همان حرف روزی در گوشتان زنگ خواهد خورد...
درست همان روزی که پر از درد میگویید
"من که کاری به کار کسی نداشتم این تاوان کدام کار نکرده اس؟"
آن روز میفهمید یک حرف سطحی چه جراحت عمیقی در قلب افراد ایجاد میکند...
مراقب حرفهایتان باشید زمین بیهوده گرد نیست...
اصلا جمعه با خودش هم مشکل دارد...
فرد نیست ...
زوج نیست ...
تلافی اش را سر ما در می آورد ...
همه اش مرا
یاد تو میاندازد
که نیستی ...
حوصله ی حرفای شاعرونه رو ندارم.شاملو و فروغ و اینا هم دو قرون برام نمی ارزه،من این چیزا حالیم نیس.جم کن این ادا اطوارا رو.
.
من نمیفهمم چرا پاییز که میشه آدما همه عوض میشن؟
چرا هیشکی لبخند نمی زنه؟چرا همه فقط بغض میکنن؟
حتی بچه کوچولوها هم میرن توو لاک خودشون. ای بابا!
چرا،چرا همه فقط بهمدیگه زل میزنن؟
آخه قضیه چیه که من خبر ندارم؟
چرا انقد آدم احساس خفگی میکنه توو پاییز؟
چه خبره بابا؟
یکی بیاد به منم بگه.
چرا همه سرشون پایینه؟
چرا همه چشاشون قرمزه؟
بابا خب منم آدمم، یکی بیاد به منم بگه دیگه.
چرا همه سکوت میکنن توو پاییز؟
.
آی آدما، آی آدما!
شماها چرا تغییر میکنید؟
مگه شما تقویمید؟
مگه فصلین که تغییر میکنین؟مگه درختین؟
شما دیگه چرا؟
این همه اشک از کجا میاد توو پاییز؟
این بارون سگ مذهب دیگه چی میگه؟
.
چرا توو پاییز به هرکی زنگ میزنی گوشیش خاموشه.
چرا انقد.. ولش کن..
.
حالا تکلیف من چیه که بلد نیستم سیگارُ ترک کنم؟
نمیشد...همین جا بودی کنارِ من
سَرِتُ میذاشتی رُ شونه های من
نمیشد هر روز می دیدمت
بی هوا هِی می بوسیدمت
نمیشد دلت برام تنگ میشد
دوست داشتنمو از بَر میشد
نمیشد غروبا کنار هم باشیم
هر دومون تو یه قاب عکس جاشیم
نمیشد آب بودی،هوا بودی
نمیشد هر روز بِم بگی کجا بودی؟
نمیشد این همه نمیشد...نبود؟
تا برات بچینم گُلایِ یاسِ کبود
نمیشد صدات کنم بعد بگم: هیچی بیخیال
بگی دیونه!که همین گفتن واسم شده خیال
نمیشد آسمونمون زرد باشه؟
اون حواست همیشه پیشم باشه
نمیشد بم بگی غصه نخور
من کنارتم از پیشم تِکون نخور
نمیشد تو دریای موهات غرق بشم
تا همیشه و همیشه همراهت باشم
نمیشد آب بودی،هوا بودی
نمیشد هر روز بِم بگی کجا بودی؟
روزگار نبودنت را برایم دیکته میکند، و من همیشه صفر میشوم...
من هیچ وقت نبودنت را یاد نمیگیرم...
اگر این دنیا غریبه پرور است ،
تو آشنا بمان ...
تو پای خوبی هایت بمان ...
مردم حرف می زنند ، حرف باد می شود ، می وزد در هوا و تو را دور تر می کند از تمام کسانی که باور ، برایشان یک چهار حرفی نا آشناست ...
اگر کسی معنای عاشقانه هایت را نفهمید ، بر روی عشق خط نکش !
عاشقانه هایت را محکم در آغوش بگیر و بگذار برای داشتنش آغوشت را بفهمند ...
دنیا خوب ، بد ، زشت ، زیبا فراوان دارد
تو خوب باش ...
تو زیبا بمان و بگذار با دیدنت ، هر رهگذر نا امیدی لبخند بزند ...
رو به آسمان نگاه کند و زیر لب بگوید :
هنوز هم عشق پیدا می شود ...
اين ديوانه ها براي بارشِ باران هشدار ميدهند...
آخه كدام آدم عاقلي را ديدي كه بگويد:
مواظب باشيد...
باران سنگيني در راه است
خودت را آماده كن
چتر هم نياور لطفاً
سيل هم كه بيايد،بايد زير باران قدم بزنيم
بايد ببوسيم يكديگر را
بايد اين سيل،خاطره انگيزترين شود برايمان
بايد به اين ديوانه ها ثابت كنيم كه باران،هشدار نميخواهد...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)