برای رسیدن زمان مناسب صبر نکن !
زمان برای تو صبر نمیکنه
برای رسیدن زمان مناسب صبر نکن !
زمان برای تو صبر نمیکنه
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
گرمای دستان تو
نوشیدن یک فنجان قهوه تلخ که با نگاه تو شیرین می شود
تمام چیزی است که آرزوی آن را دارم …
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
آدم ها به اندازه ی غم هایشان پیر می شوند؛ نه به اندازه ی سن شان
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
رابطهها،
رابطههاى خوب،
چرا به گند كشيده مىشوند؟
اين سوال شايد هزار و يک جواب داشته باشد كه يكىش اين است: چون دو طرف رابطه، ظرافت روزهاى اولشان را از دست مىدهند.
از پيراهن اتوكشيده و يقهى آهارزده و كفش و كلاه ستكرده و آرايشِ بهغايتحسابشده بگير،
تا انتخاب كلمات و لحن جملات و ملاحت در گفتار و دقت در رفتار.
آدمِ روزهاى اول رابطه، چنان ملاحظهكار است؛ انگار پادوى نوجوانى است كه روز اول كارش در كارگاه بلورسازى، از برابر چشمان شكاک استادكارش بار شيشه مىبرد.
همين آدم، همان آدمىست كه صد سال بعد فراموش مىكند هر كلمهى نابهجا مىتواند دشنه شود و در دل بنشيند.
رابطهها به گند كشيده مىشود چون آدمهاى رابطه فريبِ عادت را مىخورند و به خودشان راحت مىگيرند.
چون از ياد مىبرند كه آنچه روز اول ديگرى را مىآزارد، تا هزار سال ديگر هم آزاردهنده است.
چرا ادمها اینجوری شدن تا وقتی ک بهشون نمیگی دوستت دارم کنارت هستن برات میمیرن
ولی
وقتی میگی دوستت دارم انگار منتظر همین جمله بودن تا شروع بکنند با دستای خودشون یکی یکی اجرهایی ک با دست خودت زحمت کشیدی بزاری روی هم خراب میکنند
چرا ؟!
باش !
بودنت خوب است ...
شبیهِ حسِ قشنگِ بیدار شدن در صبحِ آبی و خلوتِ یک مزرعه ،
شبیهِ لذتِ نشستن کنارِ آتش ، در سرد ترین نقطه ی کوهستان ،
شبیهِ نوشیدنِ یک فنجان چایِ داغ ، در یک عصرِ سردِ پاییزی ...
بودنت ،
با من بودنت ؛
بد جور می چسبد !
شاید قدیمی ها شب که می شد ، سرِ یک ساعتِ مقرری ، چراغِ گردسوز یا شمع را خاموش می کردند و در سکوتِ مطلق و آرامشی سنتی و اصیل ، چشمانشان را می بستند و خیلی راحت ، خوابشان می برد !
قدیمی ها ، دغدغه و نگرانی هایشان کمتر بود ،
قدیمی ها ، دلشان خوش تر و زندگی هایشان بهتر بود !
زمانِ ما فرق دارد !
ما در عصری پر از دلهره سِیر می کنیم ،
عصرِ بحران ، عصرِ بی ثباتی !
اینجا نه از آن حال و هوایِ اصیل ، خبری هست ،
نه از آن جمعِ صمیمی و حمایتِ خالصانه !
ما در بی پناه ترین حالتِ ممکنیم ...
با تمامِ سختی ، روی پاهایِ لرزانِ خودمان ایستاده ایم ،
هیچ کس هوایِ ما را ندارد و هرکار که می کنیم ، آخرش یک پایِ آرامشمان می لنگد !
به هر دری که می زنیم ، شب هایِ بی ستاره مان به خیر نمی شود !
کاش ، در روزگارِ دیگری بودیم !
کاش دورانمان کمی ، فقط کمی عقب تر بود !
برای اینکه خوب باشه حالت
صبح رو با داشته هات شروع کن
تمام روز رو وقت بگذار و زندگی کن
شب موقع خواب بهت حق میدم که بری توو فکر نداشته هات
اما بهت حق نمیدم که فکر کنی هیچوقت قراره نداشته باشیشون
تمام شب رو وقت داری خواب داشتنِ نداشته هات رو ببینی٬
صبح چشمت رو که باز کردی
به داشته هات سلام کن
به نداشته هات بگو به زودی می بینمتون...
در این دنیا
نه خوشبختی هست و نه بدبختی !
فقط قیاس یک حالت با حالتی دیگر است .
تنها ، کسی که حدِ اعلای بدبختی را شناخته باشد ، میتواند حدِ اعلای خوشبختی را نیز درک کند .
می بایست انسان خواسته باشد بمیرد ،
تا بداند زنده بودن چقدر خوب است ...
پس زندگی کنید و خوشبخت باشید ...
هرگز فراموش نکنید که تا روزی که خداوند بخواهد آینده ی انسان را آشکار کند ، همهی شناخت انسان در دو کلمه خلاصه میشود :
" انتظار کشیدن " و " امیدوار بودن " ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)