☺ تاپیک شادی ☺ : جملات کوتاه + ترول + پیامک و سرگرمی + آپدیت

[cherry]

قلقلک چیست؟
نوعی شوخی در طایفه ایرانیها، که تا طرف نگوزه ولش نمیکنن!

دیده شده این حرکت در بعضی جاها تا ریدن ادامه پیدا میکنه

[cherry]

دوتا خانومه نشسته بودن تو تاكسی، همینجور داشتند از هر دری صحبت می كردند. یكیشون بر می گرده به اونیكی میگه،‌ شما شغلتون چیه؟ یارو جواب میده: والله من كارم نسبتا ‌ راحته، صبح پا میشم صبحونه می خورم، میرم بیرون ‌یك دوری اطراف می زنم،‌ میام خونه دوش میگیرم، دوباره می رم بیرون،‌یك مقدار تو خیابون پرسه می زنم،‌ میام خونه دوش میگیرم، بعد ناهار می خورم، می رم بیرون ‌یك مقدار می گردم،‌ دوباره میام خونه یك دوش می گیرم، می خوابم... شما شغلتون چیه؟ اونیكی زنه جواب می ده

زنه جواب می ده: والله منم مثل شما ج.ندم، ‌منتها اینقدر وسواس ندارم !!!

[nader70]

با کمک بچه ها، یه موسسه خیریه ساختیم به نام "م.ـم.ـک" اونجا به دخترای زیر ۶۵ کمک میکنیم و م.م.ه هاشون رو پرورش میدیم.
اگه خون پاک آریایی داری،با انتشار این خبر، به ما کمک کن. هم اكنون نيازمند ياري سبزتان هستيم!
بنیاد امور بیماریهای م.م.ه ای

[cherry]

از یارو میپرسن میدونی چرا کان.دوم شفافه؟

میگه چون حالا که قراره اسپرمها به مقصد نرسند لااقل بزاریم از منظره لذت ببرند.

[rebasss]

نادر اسهال داشت خجالت میکشید به دکتر بگه
گفت آقای دکتر آبریزش دارم !

دکتر گفت : بینی ؟

نادر : نه کـــ.ونی

[pirana]

کاری با من نداری؟

[rebasss]

دوتا خانومه نشسته بودن تو تاكسی، همینجور داشتند از هر دری صحبت می كردند. یكیشون بر می گرده به اونیكی میگه،‌ شما شغلتون چیه؟ یارو جواب میده: والله من كارم نسبتا ‌ راحته، صبح پا میشم صبحونه می خورم، میرم بیرون ‌یك دوری اطراف می زنم،‌ میام خونه دوش میگیرم، دوباره می رم بیرون،‌یك مقدار تو خیابون پرسه می زنم،‌ میام خونه دوش میگیرم، بعد ناهار می خورم، می رم بیرون ‌یك مقدار می گردم،‌ دوباره میام خونه یك دوش می گیرم، می خوابم... شما شغلتون چیه؟ اونیكی زنه جواب می ده

زنه جواب می ده: والله منم مثل شما جـــ.ندم، ‌منتها اینقدر وسواس ندارم !!!

ویرایش اَند دقت ، پلیز

[pirana]

نویــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــد

بلــــــــــــــــــــه؟

[rebasss]

کاری با من نداری؟

کوجا میخوای بری؟

[nader70]

حکیمی به دهي سفر كرد، زني كه مجذوب سخنان او شده بود از حكيم خواست تا مهمان وي باشد. حكيم پذيرفت. كدخداي دهكده خود را هراسان به حكيم رسانيد و گفت: اين زن هر.زه است به خانه او نرويد. حكيم گفت: يكي از دستانت را به من بده؛ كدخدا يكي از دستانش را در دستان حكيم گذاشت. آنگاه حكيم از او خواست تا كف بزند. كدخدا گفت: هيچكس نمي تواند با يك دست كف بزند. حكيم پاسخ داد: آري هيچ زني نمي تواند به تنهايي هر.زه باشد، مگر اينكه مردان دهكده نيز هر.زه باشند! به جاي نگراني براي من نگران خودت و ديگر مردان دهكده ات باش! حكيم بعد از خر كردن كدخدا و راندن او، رفت به خانه ی آن زن و او را به یازده روش آنگلوساکسونی تا صبح کرد.منم فک نمیکردم آخرش اینجوربشه.ولی حکیم دی.وث ترازاین حرفابود