من ـو از من نرنجونم از این دنیا نترسونم... تمام دلخوشی هامو به آغوش تو مدیونم...
اگه دلسوخته ای عاشق مثِ برگی نسوزونم... من ـو دریاب که دلتنگم مدارا کن که ویروونم...
ما اهل هم بودیم هم شب و هم فانوس
کجا گمت کردم کجای این کابوس
دستت درد نکنه. اما خوردن شیر یه عادته از بچگی دارم. هم شب قبل خواب هم صبح ناشتا باید بخورم
اونم نجوشیده و سرد
جالبِ ولی برای آسایش خودتم که شده باس این عادتای دست و پا گیرُ ترک کنی...
فردا روز یه جا مهمون بودی میخواستی شب بمونی... مسافرت بودی... یا اصن توی دشت و دَمَن چادر زده بودی... اذیت میشی...
مو سی خوت اِگوم